رمان هوای دو نفره (فصل آخر)
رمان همیشه یکی هست !(فصل آخر )
رمان همیشه یکی هست !(فصل دوم)
رمان همیشه یکی هست !(فصل اول )
خلاصه :
بلبل دختري كه روزگار سختي رو گذرونده . مشكلات و سختي ها از اون به جاي يه دختر با احساساتي لطيف يه پسري ساخته كه بتونه گليم خودش و از آب بيرون بكشه . روزگار براش موقعيت هايي رو رقم ميزنه كه زندگيش و دست خوش تغييراتي ميكنه و باعث ميشه از حالت تدافعي و پسرونه ي خودش خارج بشه و هويت دخترونه ي خودش و دوباره پيدا كنه . . .
رمان بادیگارد (فصل آخر )
رمان بادیگارد (فصل سوم )
رمان بادیگارد (فصل دوم)
رمان عشق و احساس من (فصل آخر)
رمان برایم از عشق بگو(فصل آخر)
رمان برایم از عشق بگو(فصل چهارم )
رمان برایم از عشق بگو(فصل سوم)
رمان در همسایگی گودزیلا(فصل چهارم)
رمان در همسایگی گودزیلا(فصل سوم)
رمان در همسایگی گودزیلا(فصل اول)
رمان مجنون(فصل آخر)
رمان مجنون(فصل دوم)
رمان مجنون (فصل اول)
رمان وحشی امادلبر(فصل اول)
رمانی بسیار بسیار زیبا و خواندنی از دستش ندید!!!
ژ
خلاصه ی رمان:
اگر خاندانم نفرین شده...اگر انگشت نمای خاص و عام شدیم...اگر پدرم زنا کار بوده...اگر مادرم خیانتکار بوده....اگر برادرم از دوری یار در خیابان ها نفس های آخرش را کشید...غمی نیست...اندوهی نیست...زجری نیست...دردی نیست...اما...
خواهرم را ...پاره ی تنم را...تنها دلیل زندگیم را...وجودم را...نابودش کرد...پر پرش کرد..دلش را شکست و او را گرفتش....از من...از منی که جنسم از سنگ است...از منی که بی احساس تر از آهنم...از منی که سنگدل تر از شیطانم...
آتشم زد...آتشش میزنم....نابودم کرد...نابودش میکنم...جگرم را خون کرد...جگرش را خون میکنم...پست فطرت امیدم را گرفت ...کمرش را خم میکنم....
قلبم را تکه تکه کرد...بند بند وجودم را لرزاند...زمینم زد...بی انصاف..زندگیم را جهنم کرد...پس چرا من نکنم!!
لعنت ...لعنت به تو که چشمانم را از نفرت.. خون کردی...لعنت به تو که خوی وحشی ام را برگرداندی...
من شینا...فرزند ارشد خاندان سلطنتی و بزرگ جهانگیر.. قسم میخورم به اجدادم... روزی بر زمینت خواهم زد...
تیر من رها میشود...تیری که روزی جگرت را خون میکند...و به جایی نخواهد نشست جز....
قلبـــــــــــــت....
نویسنده:مهلاعلی راد
رمان من یه پسرم!؟ (فصل هفتم)
تعداد صفحات : 2